ندای شیعه

شیعه یعنی یک بیابان بی کسی - غربت صد ساله بی دلواپسی

ندای شیعه

شیعه یعنی یک بیابان بی کسی - غربت صد ساله بی دلواپسی

صدق الله العظیم!!!!

در قرآن کریم،دو عبارت (صدق الله) و (الله العلی العظیم) وجود دارد که قاریان قرآن به تاسی از این دو عبارت قرآنی، در پایان قرائت خودشان می گویند:صدق الله العلی العظیم. اما اگر دقت کرده باشید،در کشورهای سنی مذهب فقط عبارت صدق الله العظیم بیان می شود و البته علت آن را در این می دانند که تشیع با به کار بردن این جمله می خواهد علی(ع) را در ردیف خدا قرار دهد!!! هر قدر توضیح می دهیم که این عبارات از آیات قرآنی اخذ شده و کلمهء (علی) در اینجا صفت است( نه یک اسم خاص به معنای فرزند ابوطالب) که با ال به لفظ جلالهء الله و صفت عظیم متصل شده و تتابع اضافات به وجود آورده است و هیچ ربطی به پسر ابوطالب ندارد،گوششان بدهکار نیست...آخه تعصب و جهل تا این حد؟؟؟

دانلود کتب اسلامی

آیا مصاحب و همراه رسول خدا در غار ابوبکر بود؟    لینک کتاب

راهى به سوى حقیقت( مناظره)   لینک کتاب

اهل سنت واقعی  اثری از تیجانی تونسی   دانلود جلد اول    جلد دوم   و یا جلد اول  جلد دوم

آنگاه هدایت شدم  اثری از تیجانی تونسی  دانلود و یا در صورت خرابی لینک کمکی

با نورفاطمه هدایت شدم (سنی شیعه شده)  دانلود 

فریب (سنی شیعه شده) 

حقیقت گمشده  (سنی شیعه شده) 

خاطرات همفر جاسوس انگلیسی و وهابیت  دانلود

عصر ظهور (علایم ظهور و حوادث آخرالزمان)  دانلود

وهابیت از منظر عقل و شرع  دانلود

پیشگویی های نوستراداموس درباره ایران   دانلود

محاکمه اسراییل و هولوکاست  اثری از روزه گارودی  دانلود

ترجمه فارسی کتاب الغدیر علامه امینی

تاریخ طبری جلد اول  جلد دوم جلد سوم  جلد چهارم  جلد پنجم  جلد ششم  جلد هفتم  جلد هشتم   جلد نهم  جلد دهم  جلد یازدهم 

جلد دوازدهم  جلد سیزدهم  جلد چهاردهم  جلد پانزدهم  جلد شانزدهم  جلد هفدهم

مدد یا شیخ !!!!!!!

بنده در طی هفت سالی که در شهر های استان کردستان ایران بودم،عملا می دیدم که برادران اهل سنت،ازشیخ عبدالقادر گیلانی معروف به غوث گیلانی که چندین قرن پیش از دنیا رفته است،طلب یاری می کردند.حتی این قضیه جزو شعارهائی بود که در پشت وسائط نقلیهء عمومی مثل مینی بوس و کامیون و غیره به صورت (مدد یا غوث گیلانی)و یا (مدد یا شیخ عبدالقادر گیلانی)منعکس شده بود.می گفتند که هرکس غوث را صدا بزند،غوث در همان محل حاضر می شود و کمک می کند!!!

آنوقت برادران اهل سنت بیایند و ما را متهم به مرده پرستی(!!!)کنند!؟!

مسئلهء شفاعت (۳):

در ادامهء مطلب قبلی آیه ای دیگر را مورد بررسی قرار می دهیم.

لطفا به ادامه مطلب توجه فرمائید.

ادامه مطلب ...

حى على خیرالعمل

دلیل شیعه در ذکر «حى على خیرالعمل» در اذان چیست؟ و در نقد شیوه اهل سنت به حذف این فقره از اذان به چه دلایلى استدلال می‏کنند؟

  پاسخ

مسلمانان در این که در اذان بعد از «حیّ على الفلاح»، دو بار «حیّ على خیر العمل» گفته شود، اختلاف دارند. اهل سنت قائل به عدم جواز آن در اذان و اقامه‏اند. برخى نیز آن را مکروه می‏دانند، ولى اهل بیت(ع) و شیعیانشان، این قسمت را جزء اذان و اقامه می‏دانند، که بدون آن اذان باطل است. از آن جا که اذان و اقامه از موضوعاتى است که مسلمین روزى چندین بار با آن سر و کار دارند، شایسته بررسى است. ادامه مطلب ...

پاسخ به یاوه های محمد باقر سجودی:

محمدباقرسجودی را شاید خیلی ها نشناسند، اما چنان حب شهرت وی را گرفته که در برخی مطالب چنان اظهار وجود می کند که هر کس نداند فکر می کند که سخنان وی وحی منزل است. به همین دلیل بر آن شدم که به یکی از یاوه های او پاسخ بگویم و شبهه مضحکی که ایشان به راه انداختند را پاسخگو باشم. از این رو یاوه های او را چنین پاسخ خواهیم داد:

ادامه مطلب ...

مسئلهء شفاعت (2) :

در ادامهء مطلب قبلی،آیه ای از قرآن مجید را مورد بررسی قرار می دهیم.

لطفا به ادامهء مطلب توجه فرمائید:

ادامه مطلب ...

تهدید عمر به آتش زدن خانه ... روایت ابن عبدربه

سلام بر شما :

ابن عبدربه آندلسی در کتاب خود : " العقد الفرید " ج 2 ص 205 ( مکتبه الازهریه ) و ج 2 ص 73 ( نسخه مکتبه الشامله ) می گوید :

" الذین تخلفوا عن بیعة أبی بکر - فی والعباس والزبیر وسعد بن عُبادة. فأما علیّ والعباس والزبیر،

فقعدوا فی بیت فاطمة حتى بَعث إلیهم أبو بکر عمرَ ابن الخطاب لیُخرِجهم من بیت فاطمة،

وقال له: إِن أبوا فقاتِلْهم.

فأقبل بقَبس من نار على أن یُضرم علیهم الدار، فلقیته فاطمةُ،

فقالت: یا بن الخطاب، أجئت لتُحرق دارنا؟

قال:نعم، أو تدخلوا فیما دخلتْ فیه الأمة "


یعنی :

" کسانی که از بیعت کردن با ابی بکر تخلف ورزیده بودند ، عباس و زبیر و سعد بن عباده ..

علی ( علیه السلام ) و عباس و زبیر در خانه فاطمه زهرا ( سلام الله علیها ) نشسته بودند . تا اینکه ابی بکر ، عمر را برای خارج کردن آنها فرستاد و گفت : اگر قبول نکردند با آنان جنگ کن !

پس عمر با قبسی از آتش ، به قصد آتش زدن خانه ، به سمت آنان روانه شد .

پس با فاطمه زهرا ( سلام الله علیها ) روبرو شد . فاطمه ( سلام الله علیها ) فرمود :ای عمر ! آمدی که خانه ما را آتش بزنی ؟؟

عمر گفت : بله ! مگر اینکه داخل شوید بر آنچه امت بر آن داخل شده ( قبول بیعت ) .


مدعیان دفاع از خلیفه چهارمتان !!!!

چرا باید کسی تهدید کند که خانه وحی را به آتش می کشد ؟؟؟

پیامبر خدا برای تبلیغ اسلام چنین اعمالی را انجام داد که مدعیان جانشینی چنین کردند !؟!!؟!!

یا علی

مسئلهء شفاعت (1) :

در بین بحث هائی که بین برادران اهل سنت با دوستان شیعه صورت می گیرد،بعضا شاهد هستیم که اهل سنت،مسئلهء شفاعت خواستن از غیر خدا را،ولو اینکه آن شخص،پیامبر هم باشد،عین شرک می پندارند.

عجالتا چند آیه از قرآن را در اینجا ذکر می کنم که در آن،مسئلهء شفاعت توسط پیامبران ذکر شده است و به هیچ وجه هم شرک و گناه به حساب نمی آید.ان شاء الله در آیندهء نزدیک به صورت مفصل تر به این موضوع خواهم پرداخت:

1)     (آیهء 97 و 98 سوره یوسف ):فرزندان حضرت یعقوب(ع) که از کرده های خود پشیمان می گردند رو به پدر کرده می گویند:‹قالوا یا ابانا استغفر لنا ذنوبنا انا کنا خاطئین ›(پدر جان از خداوند دربارهء ما طلب آمرزش نما،ما گروه خطاکار بودیم)حضرت یعقوب نیز به درخواست آنان جواب مثبت می دهد و می گوید: ‹قال سوف استغفر لکم ربی انه هوالغفور الرحیم›(به همین زودی از پروردگارم برای شما طلب مغفرت می کنم او بخشنده و رحیم است)

2)     (آیهء64 سوره نساء ):‹... و لو انهم اذ ظلموا انفسهم جاؤوک فاستغفروالله واستغفر لهم الرسول لوجدواالله توابا رحیما› (اگر آنان هرگاه به خویش ستم کرده بودند حضور تو (ای پیامبر) می آمدند و از خداوند طلب آمرزش می کردند و پیامبر نیز در بارهء آنها درخواست آمرزش می نمود،خدا را توبه پذیر و رحیم می یافتند )

3)     (آیهء 5 سوره منافقون ):‹و اذا قیل لهم تعالوا یستغفر لکم رسول الله لووا رؤسهم و رایتهم یصدون و هم مستکبرون( و هرگاه به آنان گویند بیائید تا رسول خدا برای شما از حق آمرزش بخواهد سر بپیچند و بنگری که با تکبر و نخوت روی می گردانند)

اسناد حدیث ( سفینه نوح ) در اهل سنت

سلام بر دوستان :

پیرو مطلب قبلی از استاد عزیزم ؛اسناد حدیث فوق را برای شما می گذارم .

سند این حدیث در اهل سنت :

مستدرک حاکم نیشابوری ج2 ص 343  و ج3 ص 151

مجمع الزوائد هیثمی ج9 ص 168
.......

ادامه مطلب ...

اهل بیت نبوت سفینه نجات هستند نه صحابه !!!

 

اهل بیت نبوت سفینه نجات هستند نه صحابه !!!

در مستدرک الصحیحین ج2 ص 343  از حنش الکنانی نقل کرده است که : شنیدم أباذر در حالی که در کعبه را گرفته بود می گفت ای مردم هر کس من را شناخت من همانم که شناخته اید و هر کس من را نشناخت بداند که من اباذرم ، شنیدم رسول خدا می فرمود : « مثل اهل بیت من مثل کشتی نوح می باشد هرکس سوار آن شد نجات پیدا کرد و هرکس از ان تخلف کرد غرق شد »

سمعت اباذر یقول و هو آخذ باب الکعبه : أیها الناس من عرفنی فأنا من عرفتم ، و من أنکرنی فأنا أبوذر ، سمعت رسول الله صلی الله علیه واله یقول : « مثل اهل بیتی مثل سفینه نوح من رکبها نجا و من تخلف عنها غرق »

حاکم می گوید این حدیث بنابر شرط مسلم صحیح می باشد .

                                               

بعضی از علمای اهل سنت که این روایت را ذکر کرده اند :

1- حاکم در مستدرک علی الصحیحین ج 2 ص 343 کتاب التفسیر ، سوره هود ، مثل اهل بیتی مثل سفینه نوح .

2- ایضا همان در کتاب معرفه الصحابه ، مناقب اهل بیت رسول الله صلی الله علیه و السلام الفصل الاول فی فضلهم مجملا ، الاکمال ح 34169

4 مجمع الزوائد و منبع الفوائد : کتاب المناقب ، باب فضل اهل البیت علیهم السلام

و ...اله باب وعدنی ربی فی اهل بیتی ان لایعذبهم

3- کنز العمال : کتاب الفضائل من قسم الافعال الباب الخامس فی فضل اهل البیت علیهم

با این حال آیا ما باید از صحابه پیروی کنیم یا از کسانی که سفینه نجات هستند ؟ چه تضمینی است که اگر از صحابه پیروی کردیم بهشتی شویم ؟

جواب با شما خواننده !!!!!!!!!!!!!!!!!!

آیا ‌آیه 28 سوره غافر در شأن ابوبکر نازل شده است ؟

اصل آیه قرآن کریم :

وَ قَالَ رَجُلٌ مُّؤْمِنٌ مِّنْ ءَالِ فِرْعَوْنَ یَکْتُمُ إِیمَانَهُ أَ تَقْتُلُونَ رَجُلاً أَن یَقُولَ رَبىّ‏َِ اللَّهُ وَ قَدْ جَاءَکُم بِالْبَیِّنَتِ مِن رَّبِّکُمْ  وَ إِن یَکُ کَذِبًا فَعَلَیْهِ کَذِبُهُ وَ إِن یَکُ صَادِقًا یُصِبْکُم بَعْضُ الَّذِى یَعِدُکُمْ  إِنَّ اللَّهَ لَا یهَْدِى مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ کَذَّاب‏ . غافر / 28 .

و مرد مؤمنى از آل فرعون که ایمان خود را پنهان مى‏داشت گفت: آیا مى‏خواهید مردى را بکشید بخاطر اینکه مى‏گوید: پروردگار من «اللَّه» است، در حالى که دلایل روشنى از سوى پروردگارتان براى شما آورده است؟! اگر دروغگو باشد، دروغش دامن خودش را خواهد گرفت و اگر راستگو باشد، (لا اقل) بعضى از عذابهایى را که وعده مى‏دهد به شما خواهد رسید خداوند کسى را که اسرافکار و بسیار دروغگوست هدایت نمى‏کند .

متأسفانه کار جعل حدیث در زمان بنی  امیه ؛ به خصوص معاویة بن أبی سفیان به حدی رسیده بود که هیچ فضیلتی از فضائل امیر المؤمنین علیه السلام باقی نماند ؛ مگر این که مشابه همان را برای  خلفای سه گانه نقل کردند .

حتی به این اندازه نیز اکتفا نکردند ؛ بلکه حتی فضائلی که برای دیگر پیامبران و پیروان صدیق آن‌ها نقل شده را نیز در حق خلفای سه گانه جعل کردند .

از جمله در ذیل آیه فوق ، مشابه همین فضیلیتی را که قرآن صراحتاً برای حبیب نجار ، مؤمن آل فرعون برشمرده است ، برای ابوبکر نقل کرده‌اند ؛ چنانچه بخاری در صحیح خودش می‌نویسد :

حَدَّثَنِی عُرْوَةُ بْنُ الزُّبَیْرِ قَالَ سَأَلْتُ ابْنَ عَمْرِو بْنِ الْعَاصِ أَخْبِرْنِی بِأَشَدِّ شَیْءٍ صَنَعَهُ الْمُشْرِکُونَ بِالنَّبِیِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ بَیْنَا النَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یُصَلِّی فِی حِجْرِ الْکَعْبَةِ إِذْ أَقْبَلَ عُقْبَةُ بْنُ أَبِی مُعَیْطٍ فَوَضَعَ ثَوْبَهُ فِی عُنُقِهِ فَخَنَقَهُ خَنْقًا شَدِیدًا فَأَقْبَلَ أَبُو بَکْرٍ حَتَّى أَخَذَ بِمَنْکِبِهِ وَدَفَعَهُ عَنْ النَّبِیِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ « أَتَقْتُلُونَ رَجُلًا أَنْ یَقُولَ رَبِّیَ اللَّهُ » الْآیَةَ .

تَابَعَهُ ابْنُ إِسْحَاقَ حَدَّثَنِی یَحْیَى بْنُ عُرْوَةَ عَنْ عُرْوَةَ قُلْتُ لِعَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَمْرٍو وَقَالَ عَبْدَةُ عَنْ هِشَامٍ عَنْ أَبِیهِ قِیلَ لِعَمْرِو بْنِ الْعَاصِ وَقَالَ مُحَمَّدُ بْنُ عَمْرٍو عَنْ أَبِی سَلَمَةَ حَدَّثَنِی عَمْرُو بْنُ الْعَاصِ .

صحیح البخاری ، البخاری ، ج 4 ، ص 239 – 240 .

عروة بن زبیر می‌گوید : از پسر عمرو عاص پرسیدم : بدترین کاری که مشرکان در حق پیامبر خدا روا داشتند چه بود ؟ گفت : روزی رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) در داخل حجر اسماعیل مشغول  نماز بود ، عقبة بن معیط وارد مسجد الحرام شد ،‌ دید پیامبر نماز می‌خواند ، پارچه‌ای دور گردن آ‌ن حضرت افکند و با شدّت آن را می‌پیچید ،‌ ابوبکر تا این صحنه را دید بازوانش را گرفت و وی را از پیامبر دور کرد و گفت : آیا می‌خواهی کسی را بکشی که می‌گوید : پروردگار و آفریننده من خدا است ؟

عروة بن زبیر و عمرو عاص ،‌ عضو گروه جعل حدیث و از دشمنان امیر المؤمنین علیه السلام :

در سند این روایت دو نفر وجود دارد که هر دو از دشمنان امیر المؤمنین علیه السلام،  یکی عمرو بن عاص و دیگری عروة بن زبیر .

عروة بن زبیر و عمرو بن عاص از جاعلان حدیث و عضو گروه جعل حدیث معاویه بوده‌اند ؛ از این رو نمی‌توان به حدیث چنین اشخاصی اعتماد کرد ؛ چنانچه ابن أبی الحدید شافعی در شرح نهج البلاغه ، ج4 ، ص 63 به نقل از استادش ابو جعفر اسکافی می‌نویسد :

أن معاویة وضع قوما من الصحابة وقوما من التابعین على روایة أخبار قبیحة فی علی علیه السلام ، تقتضی الطعن فیه والبراءة منه ، وجعل لهم على ذلک جعلا یرغب فی مثله ، فاختلقوا ما أرضاه ، منهم أبو هریرة وعمرو بن العاص والمغیرة بن شعبة ، ومن التابعین عروة بن الزبیر .

معاویه ، گروهی از صحابه و تابعین را گماشت تا روایات و احادیث دروغینی که بیانگر نقض و بیزاری جستن از علی (علیه السلام) باشد ، بسازند . و حقوقتی هم برای آنان مقرر کرد که از این افراد  ابوهریره ، عمروعاص ،‌ مغیرة بن شعبة ، از اصحاب و عروة بن زبیر از تابعان می باشد .

بعد از آن دو نمونه از جعلیات عروه بن زبیر نقل می‌کند :

روى الزهری أن عروة بن الزبیر حدثه ، قال : حدثتنی عائشة قالت : کنت عند رسول الله إذ أقبل العباس وعلى ، فقال : یا عائشة ، إن هذین یموتان على غیر ملتی أو قال دینی .

زهری روایت کرده است که عروة بن زبیر برای او نقل کرد که عایشه به من گفت : من پیش رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) بودم ، در همان عباس و علی علیه السلام وارد شد . رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود : « ای عایشه ! این دو نفر در حالی از دنیا می‌رود که بر غیر ملت و یا دین من هستند » .

وروى عبد الرزاق عن معمر ، قال : کان عند الزهری حدیثان عن عروة عن عائشة فی علی علیه السلام ، فسألته عنهما یوما ، فقال : ما تصنع بهما وبحدیثهما ! الله أعلم بهما ، إنی لأتهمهما فی بنی هاشم . قال : فأما الحدیث الأول ، فقد ذکرناه ، وأما الحدیث الثانی فهو أن عروة زعم أن عائشة حدثته ، قالت : کنت عند النبی صلى الله علیه وسلم إذ أقبل العباس وعلى ، فقال : ( یا عائشة ، إن سرک أن تنظری إلى رجلین من أهل النار فانظری إلى هذین قد طلعا ) ، فنظرت ، فإذا العباس وعلی بن أبی طالب .

عبد الرزاق از معمر نقل کرده است که گفت : نزد زهری دو حدیث به نقل از عروه و از عایشه در باره علی وجود داشت ، و لذا من از وی در باره آن دو حدیث سؤال کردم ، گفت : با این دو حدیث و راویان آن چه کار بکنم ، خدا از آن دو نفر آگاه‌تر است ، من رابطه این دو نفر را با به بنی هاشم خوب نمی‌دانم .

اما حدیث اول که گذشت (روایت قبلی) و اما حدیث دوم این است که : عروة می‌گوید : از عایشه شنیدم که گفت : نزد رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) بودم ، فرمود : ای عایشه ! اگر دوست داری دو نفر از اهل آتش را ببینی ، پس به این دو نفر بنگر ، نگاه کردم دیدم عباس و علی وارد شدند .

با این حال چگونه می‌شود که به حدیث چنین فردی اعتماد کرد ؛ با این که می‌دانیم یکی از نشانه های نفاق که شیعه و سنی بر آن اتفاق دارند ، دشمنی با امیر المؤمنین علیه السلام است . مسلم نیشابوری در صحیحش می‌نویسد :

عَنْ زِرٍّ قَالَ قَالَ عَلِیٌّ وَالَّذِی فَلَقَ الْحَبَّةَ وَبَرَأَ النَّسَمَةَ إِنَّهُ لَعَهْدُ النَّبِیِّ الْأُمِّیِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ إِلَیَّ أَنْ لَا یُحِبَّنِی إِلَّا مُؤْمِنٌ وَلَا یُبْغِضَنِی إِلَّا مُنَافِقٌ .

صحیح مسلم ، ج1 ، ص60،61 و ... .

قسم به خدایی که دانه را شکافت و مردمان را آفرید ، رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم به من یادآوری فرمود که مرا جز مؤمن کس دیگری دوست نمی‌دارد و به غیر از منافق کس دیگری با من دشمنی نمی‌ورزد .

از طرف دیگر روایات متعددی در هر حد تواتر از نبی مکرم اسلام صلی الله علیه وآله وسلم نقل شده است که آن حضرت فرمود :

عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ عَنْ النَّبِیِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ آیَةُ الْمُنَافِقِ ثَلَاثٌ إِذَا حَدَّثَ کَذَبَ وَإِذَا وَعَدَ أَخْلَفَ وَإِذَا اؤْتُمِنَ خَانَ .

صحیح بخاری ، ج1، ص14 ، کتاب الایمان ، باب علامة المنافقین و صحیح مسلم ، ج1، ص56 ، کتاب الایمان ، باب خصال المنافق و... .

رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند : منافق سه نشانه دارد : در هنگام سخن گفتن دروغ می گوید ، وقتی وعده می‌دهد ، تخلف می‌کند ، وقتی امانتی به وی می‌سپاری خیانت می‌کند .

وضعیت عمرو بن عاص اصلاً نیازی به بررسی ندارد ، کسی در دشمنی او با امیر المؤمنین شبهه‌ای ندارد و طبق قاعده قبلی روایات وی را نیز می‌توان رد کرد .

تعارض با روایت دیگری از عایشه :

این روایت ، با روایت دیگری از طریق عروة بن زبیر ، از عایشه دختر ابی بکر که اتفاقا در صحیح بخاری نیز آمده است ، در تعارض است . بخاری در صحیحش می‌نویسد :

حَدَّثَنِى عُرْوَةُ أَنَّ عَائِشَةَ - رضى الله عنها - زَوْجَ النَّبِىِّ - صلى الله علیه وسلم - حَدَّثَتْهُ أَنَّهَا قَالَتْ لِلنَّبِىِّ - صلى الله علیه وسلم - هَلْ أَتَى عَلَیْکَ یَوْمٌ کَانَ أَشَدَّ مِنْ یَوْمِ أُحُدٍ قَالَ « لَقَدْ لَقِیتُ مِنْ قَوْمِکِ مَا لَقِیتُ ، وَکَانَ أَشَدُّ مَا لَقِیتُ مِنْهُمْ یَوْمَ الْعَقَبَةِ ، إِذْ عَرَضْتُ نَفْسِى عَلَى ابْنِ عَبْدِ یَالِیلَ بْنِ عَبْدِ کُلاَلٍ ، فَلَمْ یُجِبْنِى إِلَى مَا أَرَدْتُ ، فَانْطَلَقْتُ وَأَنَا مَهْمُومٌ عَلَى وَجْهِى ، فَلَمْ أَسْتَفِقْ إِلاَّ وَأَنَا بِقَرْنِ الثَّعَالِبِ ، فَرَفَعْتُ رَأْسِى ، فَإِذَا أَنَا بِسَحَابَةٍ قَدْ أَظَلَّتْنِى ...

صحیح البخاری ، ج4 ،‌ ص83 .

عروه از عایشه همسر رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم ) نقل می‌کند که گفت : از پیامبر خدا پرسیدم : آیا روزی سخت‌تر از روز احد برای شما پیش آمده است ؟

فرمود : از افراد فامیل تو بیش از اندازه آزار و اذیت دیدم که بدترین آن در حادثه جمره عقبه بود ، همان هنگامی که من به علی بن عبد یالیل شکایت کردم (تا با سفارش به افراد قومت دست از آزارها بردارند) ولی جوابی جز بی مهری و بی اعتنایی نشنیدم و لذا غمگین و ناراحت حرکت کردم تا رسیدم به قرن الثعالب ( مکانی نزدیک مکه که میقات اهل نجد است) به آسمان نگاه کردم ،  ابری دیدم که بر من سایه افکنده بود ...

طبق روایت قبلی ، سخت‌ترین روز پیامبر گرامی اسلام ، روزی بوده است که به قول برخی از مفسرین اهل سنت ، عقبة بن معیط می‌خواست پارچه‌ای دور گردن پیامبر بپیچد و آن حضرت را به شهادت برساند که ابوبکر به داد آن حضرت رسید و ایشان را از دست مشرکان نجات داد !!! ؛ اما طبق این روایت ، سخت ترین روز پیامبر ، روز عقبه بوده که افراد قوم عایشه آن حضرت را آزار و اذیت می‌کرده‌اند و... .

از طرفی می‌دانیم که پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم) سخنی نمی‌گوید که سخن قبلی وی را نقض کند ؛ پس یا سخت ترین روز ، روزی بوده است که ابوبکر به داد پیامبر رسیده ! یا روزی بوده افرا قوم عایشه او را اذیت می‌کرده‌اند .

در نتیجه این دو روایت با یگدیگر متعارض هستند و تعارضا تساقطا .

به نقل از سایت ولی عصر(عج)

مغلطه !!!

سلام بر دوستان.امروز می خواهم در مورد مغلطه ای که به نظرم می رسد برادران اهل سنت و یا بهتر است بگویم علمای آنها مرتکب شده اند،چند کلمه ای عرض کنم:

می فرمایند که تعیین خلفا از طریق شوری و مشورت و در حقیقت با تاسی به آیهء شریفهء شوری:‹ و امرهم شوری بینهم...›انجام می پذیرد:آیا مسئلهء ادارهء امور جامعهء مسلمین و هدایت انسانها و تفسیر و تاویل آیات الهی هم جزو همین ‹امر›می باشد؟

با فرض اینکه جواب این سوال مثبت باشد،ما متوجه وجود یک مغلطه می شویم:

این سوال مطرح می شود که آیا از طریق مشورت و شوری می توان خود همین آیهء شوری را تعطیل کرد و آن را نقض نمود؟یعنی اگر عده ای از مسلمانان با هم مشورت کنند و به این نتیجه برسند که باید بر خلاف این آیه عمل کرد،آیا می توان مشورت و تصمیم آنها را درست دانست؟

مگر نه اینکه بر طبق ادعای اهل سنت،باید امور جامعهء مسلمین از طریق شوری حل و فصل شود؟ آیا انتخاب یک نفر به عنوان خلیفه و سپردن تصمیم گیری ها به وی،نمی تواند مصداق نقض مسئلهء شوری در حل مسائل جامعهء مسلمین باشد؟و آیا این مصداق دیکتاتوری و خودرائی نمی باشد؟اصلا در کجای قرآن گفته شده است که مردم باید برای خود خلیفه انتخاب کنند و کجا این مسئله جزو ‹امر›به حساب آمده است؟قرآن گفته است که در امورتان مشورت کنید؛نه اینکه فرد بخصوصی را انتخاب کنید و تصمیمات را به وی واگذار نمائید؛ پس چرا به جای حل و فصل مسائل جامعه بوسیلهء شوری،به انتخاب خلیفه پرداخته اند؟و چه کسی تشخیص داده است که انتخاب خلیفه لازم است و بهترین راه حل می باشد؟

نظر علمای شیعه بر عدم تحریف قرآن

سلام بر شما :

یکی از شبهاتی که اهل سنت و وهابیه بر شیعه وارد می کنند ، اعتقاد شیعه به تحریف قرآن است . ببینیم  که نظر علما و اساطین شیعه در این مورد چیست .

 .........

ادامه مطلب ...

سن عایشه درهنگام ازدواج با پیامبر (ص)

اقوال علما در باره سن عایشه در هنگام ازدواج با رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم مختلف و متفاوت است ، برخی از علمای اهل سنت از قول خود عایشه تا شش سال نیز ذکر کرده‌اند !؛ اما شواهد وجود دارد که سن عایشه بیش از آن بوده که خود ادعا کرده است .

اولاً : ابن اسحاق ، عایشه را از جمله کسانی شمرده است که در اول بعثت ایمان آورده و گفته است :

وهی یومئذ صغیرة .

او (عایشه ) در آن هنگام خردسال بود .

اگر ما سن عایشه را در زمان بعثت هفت سال بدانیم ، وی در هنگام ازدواج با رسول خدا ، 17 سال و در هنگام هجرت به مدینه 20 سال داشته است .

ثانیاً : عایشه پیش از آن‌که با پیامبر ازدواج کند ، در عقد شخص دیگری به نام جبیر بن مطعم بوده است ؛ چنانچه ابن سعد در الطبقات الکبری می‌نویسد :

عن عبد الله بن أبی ملکیة قال خطب رسول الله صلى الله علیه وسلم عائشة بنت أبی بکر الصدیق فقال إنی کنت أعطیتها مطعما لابنه جبیر فدعنی حتى أسلها منهم فاستسلها منهم فطلقها فتزوجها رسول الله صلى الله علیه وسلم .

الطبقات الکبرى - محمد بن سعد - ج 8 - ص 59 .

عبد الله بن أبی ملیکه می‌گوید : رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم از عایشه دختر ابوبکر خواستگاری کرد ، ابو بکر گفت : من عایشه را به جبیر بن مطعم داده‌ام ، به من اجازه دهید تا آن‌ها را منصرف کنم . ابوبکر آن‌ها را منصرف کرد و طلاقش را گرفت ، سپس رسول خدا با او ازدواج کرد .

گرفته شده از سایت ولی عصر

یورش به خانه وحی

اخیراً یک فرد ناآگاه از تاریخ صحیح اسلام در منطقه سیستان و بلوچستان مقاله اى درباره دخت گرامى پیامبر(صلى الله علیه وآله)نوشته و نام آن را «افسانه شهادت فاطمه زهرا(علیها السلام)» گذارده است. در این مقاله پس از ذکر مناقب و فضایل آن حضرت، خواسته است شهادت و بى حرمتى را که درباره آن حضرت انجام گرفته، منکر شود.

از آنجا که بخشى از این مقاله، تحریف روشن تاریخ اسلام است، ما را بر آن داشت که به گوشه اى از این تحریف و بیان بخشى از این حقایق بپردازیم تا ثابت شود شهادت بانوى اسلام یک واقعیّت انکارناپذیر تاریخى است و اگر آنها چنین بحثى را آغاز نکرده بودند، ما در این شرایط، آن را دنبال نمى کردیم.

موضوع سخن ما را در این مقاله، امور یاد شده در زیر تشکیل مى دهد:

1ـ عصمت حضرت زهرا(علیها السلام) در لسان پیامبر(صلى الله علیه وآله).

2ـ احترام خانه آن حضرت در قرآن و سنت.

3ـ هتک حرمت خانه آن حضرت پس از درگذشت پدر بزرگوارش.

به امید آن که با تشریح این نقاط سه گانه، نویسنده مقاله، در برابر حقیقت سر تسلیم فرود آورد. و از نوشته خود نادم و پشیمان گردد، و به جبران کار خود بپردازد.

این نکته حائز اهمّیّت است که تمام مطالب این کتابچه از منابع معروف اهل سنّت گرفته شده است.

 

1ـ عصمت زهرا(علیها السلام) در لسان رسول خدا(صلى الله علیه وآله)

دخت گرامى پیامبر(صلى الله علیه وآله) از مقام والایى برخوردار بود، سخنان رسول گرامى(صلى الله علیه وآله) در حقّ دخترش حاکى از عصمت و پیراستگى او از گناه مى باشد. آنجا که درباره او چنین مى فرماید:

«فاطمة بضعة منّی فمن أغضبها أغضبنی».(1)

«فاطمه پاره تن من است، هر کس او را به خشم آورد بسان این است که مرا خشمگین کرده است».

ناگفته پیدا است که خشم رسول خدا(صلى الله علیه وآله) مایه اذیت و ناراحتى اوست و سزاى چنان شخصى در قرآن کریم چنین بیان شده است:

(وَ الّذین یُؤْذُونَ رَسُول اللّه لَهُم عَذابٌ أَلیم)(توبه / 61).

«آنان که رسول خدا را آزار دهند، براى آنان عذاب دردناکى است».

چه دلیلى استوارتر بر عصمت او که در حدیث دیگرى رضاى وى در گفتار پیامبر(صلى الله علیه وآله) مایه رضاى خدا، و خشم او مایه خشم خدا معرّفى گردیده است، مى فرماید:

«یا فاطمةُ انّ اللّه یغضبُ لِغضبک و یَرضى لرضاک».(2)

«دخترم فاطمه!، خدا با خشم تو، خشمگین، و با خشنودى تو، خشنود مى شود».

به خاطر چنین مقامى والا، او سرور زنان جهان است، و پیامبر در حق او چنین فرموده:

«یا فاطمة! ألا ترضین أن تکونَ سیدةَ نساء العالمین، و سیدةَ نساءِ هذه الأُمّة و سیدة نساء المؤمنین».(3)

«دخترم فاطمه! آیا به این کرامتى که خدا به تو داده راضى نمى شوى که تو، سرور زنان جهان و سرور زنان این امّت و سرور زنان با ایمان باشى».

 

2ـ احترام خانه آن حضرت در قرآن و سنّت

محدثان یادآور مى شوند، وقتى آیه مبارکه (فی بُیُوت أَذِنَ اللّه أَنْ ترفعَ وَ یُذکَر فیها اسْمه)(4) بر پیامبر فرود آمد، پیامبر این آیه را در مسجد تلاوت کرد، در این هنگام شخصى برخاست و گفت:

اى رسول گرامى مقصود از این بیوت با این اهمّیّت چیست؟

پیامبر فرمود:

خانه هاى پیامبران!

در این موقع ابوبکر برخاست، در حالى که به خانه على و فاطمه(علیهما السلام) اشاره مى کرد، گفت:

آیا این خانه از همان خانه ها است؟

پیامبر(صلى الله علیه وآله) در پاسخ گفت:

بلى از برجسته ترین آنها است.(5)

پیامبر گرامى(صلى الله علیه وآله) مدت نُه ماه به در خانه دخترش مى آمد، بر او و همسر عزیزش سلام مى کرد و این آیه را مى خواند: (إِنَّما یُرید اللّه لیذهبَ عَنْکُمُ الرِّجْس أَهل البَیت و یُطهّرکُمْ تَطهیراً)(احزاب / 33).(6)

خانه اى که مرکز نور الهى است و خدا به ترفیع آن امر فرموده از احترام بسیار بالایى برخوردار مى باشد.

آرى، خانه اى که اصحاب کسا را در بر مى گیرد و خدا از آن با جلالت و عظمت یاد مى کند، باید مورد احترام قاطبه مسلمانان باشد.

اکنون باید دید پس از درگذشت پیامبر(صلى الله علیه وآله) تا چه اندازه حرمت این خانه ملحوظ گشت؟ چگونه احترام آن خانه را شکستند، و خودشان صریحاً به آن اعتراف دارند؟ این حرمت شکنان چه کسانى بودند، و هدفشان چه بود؟

 

3ـ هتک حرمت خانه آن حضرت!

آرى، با این سفارش هاى مؤکّد، متأسفانه برخى حرمت آن را نادیده گرفته، و به هتک آن پرداختند، و این مسأله اى نیست که بتوان بر آن پرده پوشى کرد.

ما در این مورد نصوصى را از کتب اهل سنت نقل مى نماییم، تا روشن شود که مسأله هتک حرمت خانه زهرا(علیها السلام) و رویدادهاى بعدى، یک امر تاریخى مسلّم است نه یک افسانه!! و با اینکه در عصر خلفا سانسور فوق العاده اى نسبت به نگارش فضایل و مناقب در کار بود ولى به حکم اینکه (حقیقت شىء نگهبان آن است) این حقیقت تاریخى به طور زنده در کتابهاى تاریخى و حدیثى محفوظ مانده است و ما در نقل مدارک، ترتیب زمانى را از قرنهاى نخستین در نظر مى گیریم، تا برسد به نویسندگان عصر حاضر.

 

1. ابن ابى شیبه و کتاب «المصنَّف»

ابوبکر ابن ابى شیبه (159-235) مؤلف کتاب المصنَّف به سندى صحیح چنین نقل مى کند:

انّه حین بویع لأبی بکر بعد رسول اللّه(صلى الله علیه وآله) کان علی و الزبیر یدخلان على فاطمة بنت رسول اللّه، فیشاورونها و یرتجعون فی أمرهم.

فلما بلغ ذلک عمر بن الخطاب خرج حتى دخل على فاطمة، فقال: یا بنت رسول اللّه(صلى الله علیه وآله) و اللّه ما أحد أحبَّ إلینا من أبیک و ما من أحد أحب إلینا بعد أبیک منک، و أیم اللّه ما ذاک بمانعی إن اجتمع هؤلاء النفر عندک أن امرتهم أن یحرق علیهم البیت.

قال: فلما خرج عمر جاؤوها، فقالت: تعلمون انّ عمر قد

جاءَنی، و قد حلف باللّه لئن عدتم لیُحرقنّ علیکم البیت، و أیم اللّه لَیمضین لما حلف علیه.

هنگامى که مردم با ابى بکر بیعت کردند، على و زبیر در خانه فاطمه به گفتگو و مشاوره مى پرداختند، و این مطلب به عمر بن خطاب رسید. او به خانه فاطمه آمد، و گفت: اى دختر رسول خدا، محبوبترین فرد براى ما پدر تو است و بعد از پدر تو خود تو; ولى سوگند به خدا این محبت مانع از آن نیست که اگر این افراد در خانه تو جمع شوند من دستور دهم خانه را بر آنها بسوزانند.

این جمله را گفت و بیرون رفت، وقتى على(علیه السلام)و زبیر به خانه بازگشتند، دخت گرامى پیامبر(علیها السلام) به على(علیه السلام) و زبیر گفت: عمر نزد من آمد و سوگند یاد کرد که اگر اجتماع شما تکرار شود، خانه را بر شماها بسوزاند، به خدا سوگند! آنچه را که قسم خورده است انجام مى دهد!(7)

یادآور شدیم که این رویداد در کتاب «المصنف» با سند صحیح نقل شده است.

 

2. بلاذرى و کتاب «انساب الاشراف»

احمد بن یحیى جابر بغدادى بلاذرى (متوفاى 270) نویسنده معروف و صاحب تاریخ بزرگ، این رویداد تاریخى را در کتاب «انساب الاشراف» به نحو یاد شده در زیر نقل مى کند.

انّ أبابکر أرسل إلى علىّ یرید البیعة فلم یبایع، فجاء عمر و معه فتیلة! فتلقته فاطمة على الباب.

فقالت فاطمة: یابن الخطاب، أتراک محرقاً علىّ بابی؟ قال: نعم، و ذلک أقوى فیما جاء به أبوک...(8).

ابوبکر به دنبال على(علیه السلام) فرستاد تا بیعت کند، ولى على(علیه السلام) از بیعت امتناع ورزید. سپس عمر همراه با فتیله (آتشزا) حرکت کرد، و با فاطمه در مقابل باب خانه روبرو شد، فاطمه گفت: اى فرزند خطاب، مى بینم در صدد سوزاندن خانه من هستى؟! عمر گفت: بلى، این کار کمک به چیزى است که پدرت براى آن مبعوث شده است!!

 

3. ابن قتیبه و کتاب «الإمامة و السیاسة»

مورّخ شهیر عبداللّه بن مسلم بن قتیبه دینوری (212-276) از پیشوایان ادب و از نویسندگان پرکار حوزه تاریخ اسلامى است، مؤلّف کتاب «تأویل مختلف الحدیث»، و «ادب الکاتب» و... (9). وى در کتاب «الإمامة و السیاسة» چنین مى نویسد:

انّ أبابکر رضی اللّه عنه تفقد قوماً تخلّقوا عن بیعته عند علی کرم اللّه وجهه فبعث إلیهم عمر فجاء فناداهم و هم فی دار علی، فأبوا أن یخرجوا فدعا بالحطب و قال: والّذی نفس عمر بیده لتخرجن أو لاحرقنها على من فیها، فقیل له: یا أبا حفص انّ فیها فاطمة فقال، و إن!!(10)

ابوبکر از کسانى که از بیعت با او سربرتافتند و در خانه على گرد آمده بودند، سراغ گرفت و عمر را به دنبال آنان فرستاد، او به در خانه على(علیه السلام)آمد و همگان را صدا زد که بیرون بیایند و آنان از خروج از خانه امتناع ورزیدند در این موقع عمر هیزم طلبید و گفت: به خدایى که جان عمر در دست اوست بیرون بیایید یا خانه را بر سرتان آتش مى زنم. مردى به عمر گفت: اى اباحفص (کنیه عمر) در این خانه، فاطمه، دختر پیامبر است، گفت: باشد!!

ابن قتیبه دنباله این داستان را سوزناکتر و دردناکتر نوشته است، او مى گوید:

ثمّ قام عمر فمشى معه جماعة حتى أتوا فاطمة فدقّوا الباب فلمّا سمعت أصواتهم نادت بأعلى صوتها یا أبتاه رسول اللّه ماذا لقینا بعدک من ابن الخطاب، و ابن أبی قحافة فلما سمع القوم صوتها و بکائها انصرفوا. و بقی عمر و معه قوم فأخرجوا علیاً فمضوا به إلى أبی بکر فقالوا له بایع، فقال: إن أنا لم أفعل فمه؟ فقالوا: إذاً و اللّه الّذى لا إله إلاّ هو نضرب عنقک...!(11)

عمر همراه گروهى به در خانه فاطمه آمدند، در خانه را زدند، هنگامى که فاطمه صداى آنان را شنید، با صداى بلند گفت: اى رسول خدا پس از تو چه مصیبت هایى به ما از فرزند خطاب و ابى قحافه رسید، وقتى مردم که همراه عمر بودند صداى زهرا و گریه او را شنیدند برگشتند، ولى عمر با گروهى باقى ماند و على را از خانه بیرون آوردند، نزد ابى بکر بردند و به او گفتند، بیعت کن، على(علیه السلام)گفت: اگر بیعت نکنم چه مى شود؟ گفتند: به خدایى که جز او خدایى نیست، گردن تو را مى زنیم...

مسلّماً این بخش از تاریخ براى علاقمندان به شیخین بسیار سنگین و ناگوار مى باشد و لذا برخى بر آن صدد آمدند که در نسبت کتاب به ابن قتیبه تردید کنند، در حالى که ابن ابى الحدید استاد فن تاریخ این کتاب را از آثار او مى داند و پیوسته از آن مطالبى نقل مى کند، متأسفانه این کتاب به سرنوشت تحریف دچار شده و بخشى از مطالب آن به هنگام چاپ از آن حذف شده است در حالى که همان مطالب در شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید آمده است.

«زرکلى» در اعلام این کتاب را از آثار ابن قتیبه مى داند سپس مى افزاید: که برخى از علما در این نسبت نظرى دارند. یعنى شک و تردید را به دیگران نسبت مى دهد نه به خویش، همچنان که الیاس سرکیس(12) این کتاب را از آثار ابن قتیبه مى داند.

4. طبرى و تاریخ او

محمّد بن جریر طبرى (متوفاى 310) در تاریخ خود رویداد قصد هتک حرمت خانه وحى را چنین بیان مى کند:

أتى عمر بن الخطاب منزل علی و فیه طلحة و الزبیر و رجال من المهاجرین، فقال و اللّه لاحرقن علیکم أو لتخرجنّ إلى البیعة، فخرج علیه الزّبیر مصلتاً بالسیف فعثر فسقط السیف من یده، فوثبوا علیه فأخذوه.(13)

عمر بن خطاب به خانه على آمد در حالى که گروهى از مهاجران در آنجا گرد آمده بودند. وى رو به آنان کرد و گفت: به خدا سوگند خانه را به آتش مى کشم مگر اینکه براى بیعت بیرون بیایید. زبیر از خانه بیرون آمد در حالى که شمشیر کشیده بود، ناگهان پاى او لغزید و شمشیر از دستش افتاد، در این موقع دیگران بر او هجوم آوردند و شمشیر را از دست او گرفتند.

این بخش از تاریخ حاکى از آن است که اخذ بیعت براى خلیفه با تهدید و ارعاب صورت مى پذیرفت حالا این نوع بیعت چه ارزشى دارد؟ خواننده باید خود داورى نماید.

 

5. ابن عبد ربه و کتاب «العقد الفرید»

شهاب الدین احمد معروف به «ابن عبد ربه اندلسى» مؤلف کتاب «العقد الفرید» متوفاى (463 هـ ) در کتاب خود بحثى مشروح درباره تاریخ سقیفه آورده و تحت عنوان کسانى که از

بیعت ابى بکر تخلف جستند چنین مى نویسد:

فأمّا علی و العباس و الزبیر فقعدوا فی بیت فاطمة حتى بعثت إلیهم أبوبکر، عمر بن الخطاب لیُخرجهم من بیت فاطمة و قال له: إن أبوا فقاتِلهم، فاقبل بقبس من نار أن یُضرم علیهم الدار، فلقیته فاطمة فقال: یا ابن الخطاب أجئت لتحرق دارنا؟! قال: نعم، أو تدخلوا فیما دخلت فیه الأُمّة!:(14)

على و عباس و زبیر در خانه فاطمه نشسته بودند که ابوبکر عمر بن خطاب را فرستاد تا آنان را از خانه فاطمه بیرون کند و به او گفت: اگر بیرون نیامدند، با آنان نبرد کن! و در این موقع عمر بن خطاب با مقدارى آتش به سوى خانه فاطمه رهسپار شد تا خانه را بسوزاند، در این موقع با فاطمه روبرو شد. دختر پیامبر گفت: اى فرزند خطاب آمده اى خانه ما را بسوزانى، او در پاسخ گفت: بلى مگر این که در آنچه امّت وارد شدند، شما نیز وارد شوید!

تا اینجا بخشى که در آن به تصمیم به هتک حرمت تصریح شده است پایان پذیرفت، اکنون به دنبال بخش دوم که حاکى از جامه عمل پوشاندن به این نیّت شوم است، مى پردازیم!

مبادا این تصویر پیش آید که آنها مقصودشان ارعاب و تهدید بود تا على(علیه السلام) و یارانش را مجبور به بیعت کنند، و قصد عملى ساختن چنین تهدیدى نداشتند.

دنباله این گفتار نشان مى دهد که آنها دست به این جنایت بزرگ زدند!

 

یورش انجام یافت!

 

در این جا سخنان آن گروه که فقط به سوء نیت خلیفه و یاران او اشاره کردند به پایان رسید، گروهى که نخواستند و یا نتوانستند دنباله فاجعه را به طور روشن منعکس کنند، در حالى که برخى، به اصل فاجعه یعنى یورش به خانه و... اشاره نموده و تا حدّى نقاب از چهره حقیقت برافکندند، اینک در اینجا به مدارک یورش و هتک حرمت اشاره مى نماییم: (در این بخش نیز در نقل مصادر غالباً ترتیب زمانى را در نظر مى گیریم).

 

6. ابو عبید و کتاب «الاموال»

ابو عبید قاسم بن سلام (متوفاى 224) در کتاب خود به نام «الأموال» که مورد اعتماد فقیهان اسلام است نقل مى کند:

عبدالرّحمن بن عوف مى گوید: که من در بیمارى ابوبکر براى عیادت او وارد خانه او شدم پس از گفتگوى زیاد به من گفت: آرزو مى کنم اى کاش سه چیز را که انجام داده ام، انجام نمى دادم، همچنان که آرزو مى کنم اى کاش سه چیز را که انجام نداده ام، انجام مى دادم. همچنین آرزو مى کنم سه چیز را از پیامبر سؤال مى کردم.

امّا آن سه چیزى که انجام داده ام و آرزو مى کنم که اى کاش انجام نمى دادم عبارتند از:

1. «وددت انّی لم أکشف بیت فاطمة و ترکته و ان اغلق على الحرب».(15)

اى کاش پرده حرمت خانه فاطمه را نمى گشودم و آن را به حال خود وامى گذاشتم هرچند براى جنگ بسته شده بود.

ابو عبید هنگامى که به اینجا مى رسد به جاى جمله: «لم أکشف بیت فاطمة و ترکته...» مى گوید: کذا و کذا. و اضافه مى کند که من مایل به ذکر آن نیستم!.

ولى هرگاه «ابو عبید» روى تعصّب مذهبى یا علّت دیگر از نقل حقیقت سربرتافته است; محقّقان کتاب «الاموال» در پاورقى مى گویند: جمله هاى حذف شده در کتاب «میزان الاعتدال» (به نحوى که بیان گردید) وارد شده است، افزون بر آن، «طبرانى» در «معجم» خود و «ابن عبدربه» در «عقد الفرید» و افراد دیگر جمله هاى حذف شده را آورده اند.(دقت کنید!)

 

7. طبرانى و معجم کبیر

ابوالقاسم سلیمان بن احمد طبرانى (260-360) که ذهبى در «میزان الاعتدال» در حقّ او مى گوید: فرد معتبرى است(16). در کتاب «المعجم الکبیر» که کراراً چاپ شده است، آنجا که درباره

ابوبکر و خطبه ها و وفات او سخن مى گوید، یادآور مى شود:

ابوبکر به هنگام مرگ، امورى را تمنا کرد.

اى کاش سه چیز را انجام نمى دادم.

اى کاش سه چیز را انجام مى دادم.

اى کاش سه چیز را از رسول خدا سؤال مى کردم.

درباره آن سه چیزى که انجام داده و آروز کرد که اى کاش انجام نمى داد، چنین مى گوید:

أمّا الثلاث اللائی وددت أنی لم أفعلهنّ، فوددت انّی لم أکن أکشف بیت فاطمة و ترکته.(17)

آن سه چیزى که آرزو مى کنم که اى کاش انجام نمى دادم، آرزو مى کنم که هتک حرمت خانه فاطمه نمى کردم و آن را به حال خود واگذار مى کردم!

این تعبیرات به خوبى نشان مى دهد که تهدیدهاى عمر تحقّق یافت.

 

8. ابن عبد ربه و «عقد الفرید»

ابن عبد ربه اندلسى مؤلّف کتاب «العقد الفرید» (متوفاى 463 هـ ) در کتاب خود از عبدالرحمن بن عوف نقل مى کند:

من در بیمارى ابى بکر بر او وارد شدم تا از او عیادت کنم، او گفت: آرزو مى کنم که اى کاش سه چیز را انجام نمى دادم و یکى از آن سه چیز این است:

وودت انّی لم أکشف بیت فاطمة عن شی و إن کانوا اغلقوه على الحرب.(18)

اى کاش خانه فاطمه را نمى گشودم هرچند آنان براى نبرد درِ خانه را بسته بودند.

و نیز اسامى و عبارات و شخصیت هایى که این بخش از گفتار خلیفه را نقل کرده اند خواهد آمد.

 

9. سخن نَظّام در کتاب «الوافی بالوفیات»

ابراهیم بن سیار نظام معتزلى (160-231) که به خاطر زیبایى کلامش در نظم و نثر به نظّام معروف شده است در کتابهاى متعددى، واقعه بعد از حضور در خانه فاطمه(علیها السلام) را نقل مى کند. او مى گوید:

انّ عمر ضرب بطن فاطمة یوم البیعة حتى ألقت المحسن من بطنها.(19)

عمر در روز اخذ بیعت براى ابى بکر بر شکم فاطمه زد، او فرزندى که در رحم داشت و نام او را محسن نهاده بودند، سقط کرد!!(دقت کنید).

 

10. مبرد در کتاب «کامل»

محمّد بن یزید بن عبدالأکبر بغدادى (210-285) ادیب، و نویسنده معروف و صاحب آثار گران سنگ، در کتاب «الکامل» خود، از عبدالرّحمن بن عوف داستان آرزوهاى خلیفه را مى نویسد، و چنین یادآور مى شود:

وددت انّی لم أکن کشفت عن بیت فاطمة و ترکته ولو أغلق على الحرب.(20)

آرزو مى کردم اى کاش بیت فاطمه را نمى گشودم و آن را رها مى نمودم هرچند براى جنگ بسته باشد.

 

11. مسعودى و «مروج الذهب»

مسعودى «متوفاى 325) در مروج الذهب مى نویسد:

آنگاه که ابوبکر درحال احتضار چنین گفت: سه چیز انجام دادم و تمنا مى کردم که اى کاش انجام نمى دادم یکى از آن سه چیز:

فوددت انّی لم أکن فتشت بیت فاطمة و ذکر فی ذلک کلاماً کثیراً!(21)

آرزو مى کردم که اى کاش هتک حرمت خانه زهرا را نمى کردم و در این مورد سخن زیادى گفت!!

مسعودى با اینکه نسبت به اهل بیت گرایش هاى نسبتاً خوبى دارد; ولى باز اینجا از بازگویى سخن خلیفه خوددارى کرده و با کنایه رد شده است، البتّه خدا مى داند و بندگان خدا هم اجمالاً مى دانند!

 

12. ابن أبى دارم در کتاب «میزان الاعتدال»

«احمد بن محمّد» معروف به «ابن ابى دارم»، محدث کوفى (متوفاى سال 357)، کسى که محمّد بن أحمد بن حماد کوفى درباره او مى گوید: «کان مستقیم الأمر، عامة دهره»: او در سراسر عمر خود پوینده راه راست بود.

با توجه به این موقعیت نقل مى کند که در محضر او این خبر خوانده شد:

انّ عمر رفس فاطمة حتى أسقطت بمحسن.

عمر لگدى بر فاطمه زد و او فرزندى که در رحم به نام محسن داشت سقط کرد! (22) (دقت کنید)

13. عبدالفتاح عبدالمقصود و کتاب «الإمام علی»

وى هجوم به خانه وحى را در دو مورد از کتاب خود آورده است و ما به نقل یکى بسنده مى کنیم:

«و الّذی نفس عمر بیده، لیَخرجنَّ أو لأحرقنّها على من فیها...»!

قالت له طائفة خافت اللّه، و رعت الرسول فی عقبه:

«یا أبا حفص، إنّ فیها فاطمة...»!

فصاح لایبالی: «و إن...»!

و اقترب و قرع الباب، ثمّ ضربه و اقتحمه...

و بداله علىّ...

و رنّ حینذاک صوت الزهراء عند مدخل الدار... فان هى الا طنین استغاثة...(23)

قسم به کسى که جان عمر در دست اوست یا باید بیرون بیایید یا خانه را بر ساکنانش آتش مى زنم.

عده اى که از خدا مى ترسیدند و رعایت منزلت پیامبر(صلى الله علیه وآله) را پس از او مى کردند، گفتند:

«اباحفص، فاطمه در این خانه است».

بى پروا فریاد زد: «باشد!!».

نزدیک شد، در زد، سپس با مشت و لگد به در کوبید تا به زور وارد شود.

على(علیه السلام) پیدا شد...

طنین صداى زهرا در نزدیکى مدخل خانه بلند شد... این ناله استغاثه او بود...!».

* * *

این بحث را با حدیث دیگرى از «مقاتل ابن عطیّة» در کتاب الامامة و السیاسة پایان مى دهیم (هرچند هنوز ناگفته ها بسیار است!)

او در این کتاب چنین مى نویسد:

ان ابابکر بعد ما اخذ البیعة لنفسه من الناس بالارهاب و السیف و القوّة ارسل عمر، و قنفذاً و جماعة الى دار علىّ و فاطمه(علیه السلام) و جمع عمر الحطب على دار فاطمه و احرق باب الدار!...(24)

«هنگامى که ابوبکر از مردم با تهدید و شمشیر و زور بیعت گرفت، عمر، قنفذ و جماعتى را به سوى خانه على و فاطمه(علیها السلام) فرستاد، و عمر هیزم جمع کرد و درِ خانه را آتش زد...

و در ذیل این روایت تعبیرات دیگرى است که قلم از بیان آن عاجز است.

* * *

نتیجه: آیا با این همه مدارک روشن که عموماً از منابع خودشان نقل شده است باز هم مى گویند «افسانه شهادت...!»

انصاف کجاست؟!

به یقین هر کس این بحث کوتاه و مستند به مدارک روشن

رابخواند مى فهمد بعد از رحلت رسول خدا(صلى الله علیه وآله) چه غوغائى برپا شد، و براى نیل به حکومت و خلافت چه ها کردند، و این اتمام حجّت الهیّه براى همه آزاداندیشان دور از تعصّب است، چرا که ما از خودمان چیزى ننوشتیم، هرچه نوشتیم از منابع مورد قبول خود آنهاست.

 

 


1. فتح البارى در شرح صحیح بخارى: 7/84 و نیز بخارى این را در بخش علامات نبوت، جلد 6، ص 491، و در اواخر مغازى جلد 8، ص 110 آورده است.

2. مستدرک حاکم: 3/154; مجمع الزوائد: 9/203 و حاکم در کتاب مستدرک احادیثى مى آورد که جامع شرایطى باشند که بخارى و مسلم در صحت حدیث، آنها را لازم دانسته اند.

3. مستدرک حاکم: 3/156.

4. (نور خدا) در خانه هایى است که خدا رخصت داده که قدر و منزلت آنان رفعت یابد و نامش در آنها یاد شود.

5. قرأ رسول اللّه هذه الآیة (فى بیوت أذن اللّه أن ترفع و یذکر فیها اسمه» فقام إلیه رجل: فقال: أی بیوت هذه یا رسول اللّه(صلى الله علیه وآله)؟ قال: بیوت الأنبیاء، فقام إلیه أبوبکر، فقال: یا رسول اللّه(صلى الله علیه وآله): أ هذا البیت منها، ـ مشیراً إلى بیت علی و فاطمة(علیهما السلام) ـ قال: نعم، من أفاضلها (الدر المنثور: 6/203; تفسیر سوره نور، روح المعانى: 18/174).

6. در المنثور: 6/606.

7. مصنف ابن ابى شیبه: 8/572، کتاب المغازى.

8. انساب الأشراف: 1/586 طبع دار معارف، قاهره.

9. الاعلام زرکلى: 4/137.

10. الامامة و السیاسة: 12، چاپ مکتبة تجاریة کبرى، مصر.

11. الامامة و السیاسیة، ص 13.

12. معجم المطبوعات العربیة: 1/212.

13. تاریخ طبرى: 2/443، چاپ بیروت.

14. عقد الفرید: 4/93، چاپ مکتبة هلال.

15. الأموال: پاورقى 4، چاپ نشر کلیات ازهریة، الأموال، 144، بیروت و نیز ابن عبد ربه در عقد الفرید: 4/93 نقل کرده است چنان که خواهد آمد.

16. میزان الاعتدال: 2/195.

17. معجم کبیر طبرانى: 1/62، شماره حدیث 34، تحقیق حمدی عبدالمجید سلفی.

18. عقد الفرید: 4/93، چاپ مکتبة الهلال.

19. الوافی بالوفیات: 6/17، شماره 2444; ملل و نحل شهرستانى: 1/57، چاپ دار المعرفة، بیروت. و در ترجمه نظام به کتاب «بحوث فی الملل و النحل»: 3/248-255 مراجعه شود.

20. شرح نهج البلاغه: 2/46 و 47، چاپ مصر.

21. مروج الذهب: 2/301، چاپ دار اندلس، بیروت.

22. میزان الاعتدال: 3/459.

23. عبدالفتاح عبدالمقصود، علی بن ابى طالب: 4/276-277.

24. کتاب الامامة و الخلافة، ص 160 و 161، تألیف مقاتل بن عطیّة که با مقدّمه اى از دکتر حامد داود استاد دانشگاه عین الشمس قاهره به چاپ رسیده، چاپ بیروت، مؤسّسة البلاغ.

به نقل از : آیت الله مکارم شیرازی

وکالت دادگستری!!!

وقتی فرد مجرمی کارش به دادگاه می کشد،با این که می داند که مجرم است و باید مجازات قانونی را تحمل نماید،اما با این وجود،با انتخاب یک وکیل کارکشته و زبده،و عقد قرارداد با وی،سعی می کند تا در مجازاتش تخفیف به وجود آورد و یا حتی خود را تبرئه کند.

وکیل نامبرده نیز علیرغم آگاهی به مجرم بودن فرد و حتی اعتقاد به اینکه مجرم باید مجازات شود،چون با وی قرارداد کاری بسته و در نهایت،خواهان دریافت اجرت المثل خود است،به هر طریق ممکن تلاش می کند تا با تاثیر گذاشتن بر روند پرونده،حداکثر تخفیف و یا حتی عفو و تبرئه را برای موکلش به ارمغان آورد.

در این میان،تکیه بر ابهامات موجود در قانون و یا حتی ابهامات دادخواست و نیز نتایج بازجوئی گرفته،تا انگشت گذاشتن بر نقاط ضعف شخصیتی و اجتماعی و شغلی قاضی پرونده و تهییج احساسات قاضی و هیئت منصفه،از شگردهائی است که وکلا برای نجات موکل انجام می دهند...

حکایت علمای اهل سنت نیز در برخورد با مسئلهء خلافت خلفا و نیز غصب ولایت علی(ع)نیز بی شباهت به عملکرد وکلا نیست:

از تکیه بر نقاط ضعف علمی عوام گرفته تا تغییر معانی واژه ها و تحریف وقایع تاریخی و نیز عدم ترغیب مردم به کشف حقایق تاریخی و خیلی شگردهای دیگر،از روشهائی است که برای دفاع از عملکرد غلط برخی اصحاب رسول الله(ص) به کار می برند:

یک روز معنای واژهء (یهجر) را که به معنای (هذیان می گوید)است،به(درد بر او غلبه کرده است)تغییر میدهند(اشاره به حرف خلیفهء دوم که بر سر پیامبر،این واژه را به کار برده بود)،یک روز در توجیه جنگ جمل،عملکرد مسببین این واقعه را بجای تحلیل کردن و مشخص نمودن خطاکاران،به خدا واگذار می کنند و صورت مسئله را پاک می کنند،یک روز برای توجیه تخلفات اصحاب،خود پیامبر را به اشتباه کردن متهم می کنند،یک روز سن و سال خلیفهء اول را ملاک انتخاب وی برای خلافت قرار می دهند،یک روز خطبهء شقشقیه را زیر سوال می برند...

خلاصه اینکه آنقدر دست به تحریف زده اند که...نظر شما چیست؟

اعتراف بلاذری به تهدید آتش زدن عمر

سلام بر دوستان :

در تاپیک فوق ، نظری بر روایت بلاذری می اندازیم که گفته است : عمر با آتش به سمت خانه وحی آمد تا آنجا را آتش بزند !!!!

احمد بن یحیی البغدادی ، معروف به بلاذری ، در کتاب " الانساب الاشراف " ج 1 ص 586 یا ج2 ص 770 ( چاپ دارالفکر ) می گوید :

" المدائنی عن مسلمه بن محارب عن سلیمان التیمی و عن ابن عون : ان ابابکر ارسل الی علی علیه السلام یرید البیعه فلم یبایع .

فجاء عمر و معه فتیله . فتلقته فاطمه ( سلام الله علیها ) علی الباب .

فقالت فاطمه : باین الخطاب ! اتراک محرقا علی بابی ؟

فقال : نعم . و ذلک اقوی فیما جاء به ابوک . "

ترجمه :

ابابکر ، علی بن ابیطالب را برای بیعت طلبید ولی ایشان قبول نکردند .

پس عمر آمد و همراه وی شعله آتش بود . بر در خانه ، فاطمه زهرا ( سلام الله علیها ) را ملاقات کرد .

فاطمه ( سلام الله علیها ) فرمودند : ای پسر خطاب ! آمده ای که خانه ام را بر من بسوزانی ؟؟؟

عمر گفت : آری . و این امر جدی تر است از آنچه پدرت برای آن آمد "



توهین و جسارت به ساحت مقدس اهل بیت پیامبر ( علیهم السلام ) تا چقدر باید باشد ؟؟؟؟

و چقدر جسارت و گستاخی می خواهد که در مقابل دخت نبی خدا ( صلوات الله علیه ) بایستند و بر قصد آتش زدن خانه وی ، صحه گذارند و حتی نبی خدا را با القاب وی نام نبرند و بگویند : پدرت !!!!!

یا علی

 

رحلت یا شهادت ؟!

 به مناسبت ایام فاطمیه منتشر شد مقاله

 

رحلت یا شهادت ؟!

 

 

در جواب وبلاگ نویسان سنی

 

 

نویسنده : عادل فریحی آبادانی

 

 

ادامه مطلب ...

کدام یک اشتباه کردند؟

همه از جنگ جمل آگاهیم. جنگی که عائشه بنام خونخواهی عثمان به همراه طلحه و زبیر علیه علی(ع) به راه انداخت. در این میان شیعه تکلیفش را می داند، عائشه اشتباه کرد و در مقابل علی(ع) به عنوان خلیفه و امام خود ایستاد. اما اگر این موضوع را از اهل سنت بپرسیم که در این ماجرا چه کسی مقصر است، خواهند گفت که این موضوع را به خدا می سپاریم.

شیعه تکلیفش را روشن کرده، چون انتصاب ولایت و امامت را از سوی پروردگار می داند. اما اهل سنت چه؟

آنان هیچ کدام را نمی توانند مقصر قلمداد کنند. زیرا اگر عائشه بنت ابوبکر و همسر رسول خدا را که به عنوان ام المؤمنین می شناسند، مقصر قلمداد کنند، که دیگر از وی چیزی باقی نخواهد ماند. عائشه بود که در نزد مردم مدینه و در مسجد النبی شهادت داد که: «رسول خدا فرمود که برای اهل بیتم ارثی باقی نخواهم گذاشت» و از این شهادت به نفع پدرش در ماجرای خلافت استفاده کرد؛ و این تقصیر در جنگ جمل می تواند ثابت کند که وی می توانسته در امور دیگر اشتباه کند و احتمال این هم است که نقل وی یک حدیثی جعلی باشد ـ از نظر شیعه این نقل وی جعلی است ـ. نیز چگونه است که ام المؤمنین ـ یعنی مادر همه مسلمین ـ باعث ریخته شدن خون هزاران مسلمان که نقش فرزندان بیگناهش را داشته، شده است؟ آیا وی شایستگی این عنوان را دارد؟

از سوی دیگر نمی توانند علی(ع) را مقصر قلمداد کنند. زیرا از نگاه اهل سنت علی(ع) برگزیده جماعت مسلمان است، نه خدا! اگر در اینجا بخواهند که علی(ع) را مقصر قلمداد نمایند، آن وقت عمر هم با آن جمله مشهور لولاعلی لهلک العمر زیر سؤال می رود. زیرا وقتی کسی به خطا به جنگ رفته، احتمال اینکه در امور قبلیش هم اشتباه کرده باشد، بسیار است و این یعنی اینکه عمر هم برای عنوان این عبارت اشتباه کرده است و نباید در برخی امور با کسی که ممکن است اشتباه کند، مشورت می کرده است. پس ابوبکر هم اشتباه کرده که عمر را به جانشینی خود منصوب کرد. زیرا عمر معترف به پایین بودن جایگاه خود نسبت به حضرت علی(ع) است. بنابراین عمر که خود اشتباه انتخاب شده، حق نداشته شورایی را برای تعیین خلیفه بعد از خود انتخاب نماید. پس خلافت عثمان هم اشتباه بوده است. بنابراین مردم در آن شرایط بحرانی که اسلام نوپا بوده و نیاز به مفسرین کاملی در امور دینی دارند، نمی توانستند خودشان خلیفه را انتخاب کنند. در نتیجه شورای مورد نظر اهل سنت (شورای سقیفه) زیر سؤال می رود. این است آن دلیلی که اهل سنت را وادار کرده که در این مورد کار را به خدا بسپارند و عنوان کنند که پرداختن به این موضوع باعث می شود که مسلمین از راه راست منحرف شوند. (منظورشان از راه راست، اشتباه بارزشان در مورد انتخاب خلیفه است)