ندای شیعه

شیعه یعنی یک بیابان بی کسی - غربت صد ساله بی دلواپسی

ندای شیعه

شیعه یعنی یک بیابان بی کسی - غربت صد ساله بی دلواپسی

بررسی حدیث موهوم ( کتاب الله و سنتی ) به لحاظ رجالی

بررسی حدیث موهوم ( کتاب الله و سنتی )


روایتى که به جاى «اهل بیتى» لفظ «سنتى» را آورده حدیثى است مجعول که علاوه بر ضعف سند، عوامل وابسته به امویها آن را ساخته و پرداخته اند:
..........

بررسی حدیث موهوم ( کتاب الله و سنتی )


روایتى که به جاى «اهل بیتى» لفظ «سنتى» را آورده حدیثى است مجعول که علاوه بر ضعف سند، عوامل وابسته به امویها آن را ساخته و پرداخته اند:

1
ـ حاکم نیشابورى در مستدرک، متن یاد شده را با اسناد زیر نقل کرده است:

«
اسماعیل بن أبى اُویس»، عن «ابى اویس» عن «ثور بن زید الدیلمى»، عن «عکرمه»، عن «ابن عباس» قال رسول الله:

«
یا ایها الناس انى قد ترکت فیکم، ان اعتصمتم به فلن تضلّوا ابدا کتاب الله و سنة نبیه!»(حاکم، مستدرک، ج 1، ص 93(

ـ اى مردم من در میان شما دو چیز را ترک کردم، مادامى که به آن دو، چنگ زنید هرگز گمراه نمى شوید کتاب خدا و سنت پیامبر!

در میان راویان این متن، پدر و پسرى است که آفت سندند و آن دو اسماعیل بن ابى اویس و ابو اویس هستند، پدر و پسرى که نه تنها توثیق نشده اند، بلکه متهم به کذب و وضع و جعل هستند.


سخن علماى رجال در مورد آن دو

حافظ مزِّى در کتاب تهذیب الکمال، از محققان فنّ رجال درباره اسماعیل و پدرش نقل مى کند:
یحیى بن معین (که از علماى بزرگ علم رجال است) مى گوید: ابو اویس و فرزند او ضعیف اند، و نیز از یحیى بن معین نقل شده که مى گفته: این دو نفر حدیث را مى دزدند. ابن معین همچنین درباره فرزند ابواویس گفته است: نمى توان به او اعتماد کرد.

نسائى درباره فرزند گفته: او ضعیف است وثقه نیست.

ابوالقاسم لالکائى گفته است: «نسائى» علیه او زیاد سخن گفته، تا آنجا که گفته است، باید حدیث او را ترک کرد.

ابن عدى (که از علماى رجال است) مى گوید: ابن ابى اویس از دایى خود مالک، احادیث غریبى را روایت مى کند که هیچ کس آن را نمى پذیرد.(حافظ مزى، تهذیب الکمال، ج 3، ص 127 - 129 (

ابن حجر در مقدمه فتح البارى آورده است: هرگز با حدیث ابن ابى اویس نمى توان احتجاج نمود، به خاطر قدحى که نسایى درباره او انجام داده است.( ابن حجر عسقلانى، مقدمه فتح البارى، ص 391، چاپ دارالمعرفه ) و ( ص 388 – چاپ دار احیاء التراث العربیه – بیروت 1408 )

حافظ سید احمد بن صدیق در کتاب فتح الملک العلى از سلمة بن شیب نقل مى کند: از اسماعیل بن ابى اویس شنیده که مى گفت: آنگاه که اهل مدینه درباره موضوعى، دو گروه مى شوند، من حدیث جعل مى کنم.(حافظ سید احمد، فتح الملک العلى، ص 36 )

بنابر این، پسر (اسماعیل بن ابى اویس) متهم به جعل حدیث است و  ابن معین به او نسبت دروغگویى داده است. گذشته از این، حدیث او در هیچ یک از دو صحیح مسلم و ترمذى و دیگر کتب صحاح نقل نشده است.

درباره ابو اویس همین بس که ابوحاتم رازى در کتاب «جرح و تعدیل» مى گوید: حدیث او نوشته مى شود ولى با آن احتجاج نمى شود،و حدیث او قوى و محکم نیست.( ابوحاتم رازى، الجرح والتعدیل، ج 5، ص 92 )


و نیز ابوحاتم از ابن معین نقل کرده که ابو اویس، مورد اعتماد نیست.

روایتى که در سندهاى این دو نفر باشد، هرگز صحیح نیست. گذشته از این، با روایت صحیح و ثابت مخالف مى باشد.

نکته قابل توجه این است که ناقل حدیث; یعنى حاکم نیشابورى بر ضعف حدیث اعتراف کرده و لذا به تصحیح سند آن نپرداخته است، لیکن بر صحت مفاد آن، شاهدى آورده که آن نیز از نظر سند سست و از درجه اعتبار ساقط است. از این جهت به جاى تقویت حدیث، بر ضعف آن مى افزاید. اینک شاهد واهى او:


سند دوم روایت «وسنتى»

حاکم نیشابورى با سندى که خواهد آمد، از ابوهریره بطور مرفوع(حدیثى که رواى، آن را به معصوم نسبت ندهد، مرفوع مى نامند )  نقل مى کند:

«
انى قد ترکت فیکم شیئین لن تضلّوا بعدهما: کتاب الله و سنتى ولن یفترقا حتى یردا علىَّ الحوض»( حاکم، مستدرک، ج 1، ص 93 (

این متن را حاکم با چنین سندى نقل کرده است:

«
الضبى»، عن: «صالح بن موسى الطلحى» عن «عبدالعزیز بن رفیع»، عن «أبى صالح» عن «أبى هریره».

این حدیث بسان حدیث پیشین مجعول است و در میان رجال سند، صالح بن موسى الطلحى آمده است.

سخنان بزرگان علم رجال را درباره او :
یحیى بن معین مى گوید: صالح بن موسى قابل اعتماد نیست. ابوحاتم رازى مى گوید: حدیث او ضعیف و منکر است، بسیارى از احادیث او منکر را، از افراد ثقه نقل مى کند. نسائى مى گوید: حدیث او نوشته نمى شود. در مورد دیگر مى گوید: حدیث او متروک است.(حافظ مزى، تهذیب الکمال، ج 13، ص 96 - 97 (

ابن حجر در «تهذیب التهذیب « مى نویسد: ابن حِبَّان مى گوید: صالح بن موسى به افراد ثقه چیزهایى را نسبت مى دهد که شبیه سخنان آنان نیست. سرانجام مى گوید: حدیث او حجت نیست و ابو نعیم مى گوید: حدیث او متروک است و پیوسته حدیث منکر نقل مى کند.( ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج 4، ص 354- 355 )

باز ابن حجر در تقریب التهذیب (ابن حجر، تقریب التهذیب – ج1 - ترجمه شماره 2902 ) مى گوید: حدیث او متروک است.
و ذهبى در «میزان الإعتدال» (ذهبى، میزان الاعتدال، ج 2، ص 302 ) حدیث مورد بحث را از او نقل کرده و گفته است که از احادیث منکر اوست.
 


سند سوم حدیث «وسنتى»

ابن عبدالبرّ در کتاب «تمهید» (التمهید، ج 24، ص 331 ) این متن را با سند یاد شده در زیر نقل کرده است:

«
عبدالرحمان بن یحیى» عن «احمد بن سعید» عن «محمد بن ابراهیم الدبیلى» عن«على بن زید الفرائضى» عن «الحنینى» عن «کثیر بن عبداللّه بن عمرو بن عوف» عن «ابیه» عن «جده».


سخنان بزرگان علم رجال را درباره ( کثیر بن عبدالله )
امام شافعى در مورد کثیر بن عبدالله مى گوید: او یکى از ارکان دروغ است.(ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج 8، ص 377، ط دارالفکر; تهذیب الکمال، ج 24، ص 138 )

 

ابو داود مى گوید: او یکى از کذابین و دروغگوهاست.(ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج 8، ص 377، ط دارالفکر; تهذیب الکمال، ج 24، ص 138  (
ابن حبان مى گوید: عبدالله بن کثیر از پدر و جدش کتاب حدیث را نقل مى کند که اساس آن جعل است. که هرگز نقل از آن کتاب و روایت از عبدالله حرام است مگر به عنوان تعجیب و نقد.(ابن حبان، المجروحین، ج 2، ص 221  (

نسائى و دارقطنى مى گویند: حدیث او متروک است. امام احمد مى گوید: او منکر الحدیث است و قابل اعتماد نیست و ابن معین نیز همین نظر را دارد.
شگفت از ابن حجر در کتاب «التقریب» است که در ترجمه او تنها به لفظ «ضعیف» اکتفا کرده و کسانى را که او را متهم به کذب کرده اند افراط گر خوانده است، در حالى که پیشوایان علم رجال او را به کذب و جعل متهم کرده اند و حتى ذهبى مى گوید: گفتار او واهى و سست است.  ( میزان الاعتدال – الذهبی – ج 3 ص 406 – 408 )


نقل بدون سند

مالک در «الموطأ» آن را بدون سند و به صورت مرسل نقل کرده و همگى مى دانیم چنین حدیثى فاقد ارزش است.(مالک، الموطأ،  ص 889 - ح 3  (




این بررسى به روشنى ثابت کرده که حدیث «وسنتى» ساخته و پرداخته راویان دروغگو و وابستگان به دربار امویان است که آن را در مقابل حدیث صحیحِ «وعترتى» جعل کرده اند.


------------------------------
در مورد اهل بیت :

در صحیح مسلم آمده :
إنّ زید بن أرقم سئل عن المراد بأهل البیت هل هم النساء ؟ قال: لا / وأیم اللّه ، إنّ المرأة تکون مع الرجل العصر من الدهر ، ثمّ یطلّقها ، فترجع إلى أبیها وقومها.

از زید بن ارقم سؤال شد: آیا به زنان پیامبر (ص) اهل بیت پیامبر گفته می شود یا خیر؟
 
پاسخ داد همسر یک مرد از اهل بیت آن به حساب نمی آید زیرا چه بسا زنی با مردی یک عمر زندگی می کند ولی در آخر عمر طلاق گرفته و به خانه پدرش رفته و جزء اهل بیت پدر محسوب می شود.

 (  صحیح مسلم: ج 7 ص 123، (رقم 6381)، کتاب فضائل الصحابة، باب فضائل علی بن أبی طالب (ع   (

نظرات 1 + ارسال نظر
[ بدون نام ] یکشنبه 27 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 01:17 ب.ظ

من براین باورم که باشیعه اتحادوگوش دادن به حرفهای شان امت اسلامی یادنیای اسلام که درواقع صرف جنبه ای سیاسی داردنه اسلامی ُبسیارمشکل وحتی ناممکن هست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد